Mon compte

connexion

inscription

   Publicité R▼


 » 
allemand anglais arabe bulgare chinois coréen croate danois espagnol espéranto estonien finnois français grec hébreu hindi hongrois islandais indonésien italien japonais letton lituanien malgache néerlandais norvégien persan polonais portugais roumain russe serbe slovaque slovène suédois tchèque thai turc vietnamien
allemand anglais arabe bulgare chinois coréen croate danois espagnol espéranto estonien finnois français grec hébreu hindi hongrois islandais indonésien italien japonais letton lituanien malgache néerlandais norvégien persan polonais portugais roumain russe serbe slovaque slovène suédois tchèque thai turc vietnamien

Significations et usages de کسی

Définition

⇨ voir la définition de Wikipedia

   Publicité ▼

Synonymes

Voir aussi

کسی (n.)

شخصیت, يك نفره فانى

   Publicité ▼

Locutions

آبروی کسی رفتن؛ خیط شدن • از انجام کاری خلاص شدن؛ کسی را از انجام کاری خلاص کردن • از تبار کسی بودن؛ از نسل کسی بودن • از جلوی چشمان کسی دور شدن • از شر کسی یا چیزی راحت شدن • از طریق تکرار در ذهن کسی فرو کردن • از چیزی یا کسی ناامید شدن؛ رها کردن • از کسی قدردانی کردن • اشتباه کسی را اثبات کردن • اطلاعات از کسی بیرون کشیدن • اطمینان کردن به؛ روی کسی حساب کردن • اعصاب کسی را خورد کردن • اقامت موقت در خانۀ کسی دیگر • انتقام کسی را گرفتن • با دست به شانه یا پشت کسی زدن • با ماشین و غیره به کسی زدن • با پرداخت پول کسی را آزاد کردن • با کسی آشنا شدن • با کسی اختلاف داشتن • با کسی خلوت کردن • با کسی معاشرت داشتن • بار مسئولیتی بر دوش کسی نهادن • باعث خندیدن به کسی شدن • باعث شکست کسی شدن؛ دچار مشکل کردن • بدون کسی یا چیزی کاری را انجام دادن • بر خلاف طینت کسی بودن • بر سر کسی آمدن؛ روی دادن • بر کسی یا چیزی برتری داشتن • برابر با کسی یا چیزی • برای کسی بودن • برای کسی کاری انجام دادن • بطور تحکم آمیز با کسی حرف زدن • به اطلاع رساندن؛ از ورود کسی خبر دادن • به افتخار کسی یا چیزی نوشیدن • به امید کسی بودن • به جای چیزی یا کسی عمل کردن • به جای کسی صدا درآوردن • به جای کسی یا چیزی جا زدن • به حرف حساب کسی گوش دادن • به حساب کسی واریز کردن • به خاطر کسی • به خورد کسی دادن • به طرف کسی گرفتن • به ظاهر شبیه چیزی یا کسی بودن • به عهده کسی گذاشتن • به نفع کسی • به نفع کسی بودن • به چنگ کسی افتادن • به کسی امیدواری دلخوش کنک دادن • به کسی تلفن زدن • به کسی پریدن • به کمک کسی شتافتن • به گردن کسی بودن • تا آن جا که به کسی مربوط می شود؛ درباره • تحت نفوذ یا فرمان کسی • تقلید کردن؛ ادای کسی را در آوردن • تو روی کسی ایستادن • توجه کسی را جلب کردن • توجه کسی را جلب کردن و برای او صحبت کردن • توی حرف کسی دویدن • جانشین کسی بودن؛ به نیابت از کسی عمل کردن • جلوی چشمان کسی • جیب کسی را زدن • حرف کسی را قطع کردن • حرف کسی را پذیرفتن؛ سخنان کسی را جدی تلقی کردن • حق و حقوق کسی را صلب کردن؛ مانع شدن • حق کسی بودن • حمایت کردن کسی • حواس کسی را پرت کردن • خارج از اختیار کسی؛ دور از دسترس • در حق کسی ظلم کردن • در را بروی کسی قفل کردن • در کسی عادت بوجود آوردن؛ عادتی را از سر کسی انداختن • دربارۀ سلامتی کسی پرسیدن • دست کسی برملا شدن • دشمن کردن؛ بر ضد کسی برانگیختن • دل کسی را آب کردن • دل کسی را بدست آوردن • دم دهان کسی را گرفتن • دنبال کسی رفتن • دنبال کسی یا چیزی رفتن • دنبال کسی یا چیزی رفتن؛ تعقیب کردن • دهان کسی را بستن • ذهن کسی را مشغول کردن • رازی را با کسی در میان گذاشتن • رد کسی یا چیزی را دنبال کردن • رسماً کسی را دیوانه اعلام کردن • روز خوش کسی بودن • روی چیزی یا کسی حساب کردن • زندانی؛ کسی که مرتباً زندانی می شود • زیر فشار گذاشتن؛ طاقت کسی را طاق کردن • ستون نگار؛ کسی که مرتباً در روزنامه مقاله می نویسد • سراغ کسی رفتن • سربار شدن؛ به گردن کسی گذاشتن • سهم کسی را به عهده گرفتن • صحبت کسی را قطع کردن • طالع کسی را دیدن • عاشق کسی شدن • علیرغم وجود شبهه کسی را بی گناه اعلام کردن • غیبت کسی را کردن • غیرمستقیم اشاره کردن به کسی • قطع کردن حرف کسی • قطع کردن؛ میان حرف کسی دویدن • مثل کسی بودن • مجازات کسی را به تعویق انداختن • مخالف جنگ؛ کسی که بواسطۀ اعتقادات خود با جنگ مخالف است • مردۀ کسی بودن؛ بیش از حد معمول دوست داشتن • معتمد؛ کسی که به دیگری زود اعتماد کند • مهمان ناخوانده؛ کسی که بدون بلیط وارد مکانی می شود • مهمانی رسمی به افتخار کسی • موجب آزردگی کسی شدن • مورد سرایت؛ کسی که با بیمار تماس داشته • مکان کسی را دقیقاً تعیین کردن • نظر کسی برگشتن • نقش کسی را بازی کردن • هر کسی • وابسته به کسی بودن؛ بستگی داشتن • ویژگی چیزی یا کسی بودن • پا به پای کسی یا چیزی رفتن • پادو؛ کسی که خرده کاری می کند • پتو را به خوبی روی کسی کشیدن • چند تایی بر سر کسی ریختن • چه کسی؟ • چیزی برای کسی تهیه کردن • کاری به کار کسی نداشتن • کاری را به جای کسی انجام دادن؛ نماینده کسی بودن • کسی را برق گرفتن و مردن • کسی را به چیزی متهم کردن • کسی را خراب کردن • کسی را در جای خود نشاندن • کسی را در جایی نگه داشتن • کسی را وادار به تصمیم گیری یا قول دادن کردن • کسی را کاملاً در جریان گذاشتن • کسی که آبتنی می کند • کسی که آواز تحریر دار می خواند • کسی که احتمال بردن او کم است • کسی که بدن خود را بطور عجیبی کج و کوله می کند • کسی که برای تعطیلات گردش می رود • کسی که بمب کار می گذارد • کسی که به دنبال معدن می گردد • کسی که به واقع کاری را شروع نکرده است • کسی که به کاری بسیار علاقمند است • کسی که بولینگ بازی می کند • کسی که دائم در حال رفت و آمد است • کسی که دائماً کتاب می خواند • کسی که در خانه کار می کند و از طرق کامپیوتر یا تلفن کارهایش را می فرستد • کسی که در گفتار بطنی مهارت دارد • کسی که دوران نقاهت را می گذراند • کسی که دیگران را می پیچاند • کسی که شام یا نهار می خورد • کسی که ماهی پرورش می دهد • کسی که موقتاً در خانۀ شخص دیگری اقامت دارد • کسی که همزمان با شنیدن چیزی آن را تایپ می کند • کسی که کلارینت می زند • کسی یا چیزی که می برد • کلاه سر کسی گذاشتن • کلک کسی را کندن؛ کشتن • کمک فکری از کسی گرفتن • کیفیت یا شخصیت کسی را بررسی کردن • یاد کسی یا چیزی را زنده نگه داشتن • یورش بردن؛ سر کسی خراب شدن • یک کسی • یکی جلو بودن از کسی

جیانگ‌کسی • صلح فروشی است... اما چه کسی خریدار است؟ • صلح فروشی است… اما چه کسی خریدار است؟ • هر کسی را داشته‌اش • چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟ (فیلم) • چه کسی امیر را کشت • چه کسی امیر را کشت (فیلم) • چه کسی امیر را کشت؟ • چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ • چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد • چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد • چه کسی پیلین را می‌کوبد؟ • کسی (حرف) • کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد • کسی از گربه های ایرانی خبر نداره • کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد • کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره • کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد

Dictionnaire analogique

Wikipedia

کسی

از Wikipedia، دانشنامهٔ آزاد

صفحهٔ تغییر مسیر
پرش به: ناوبری, جستجو
#REDIRECT کسی (حرف)

 

Toutes les traductions de کسی


Contenu de sensagent

  • définitions
  • synonymes
  • antonymes
  • encyclopédie

dictionnaire et traducteur pour sites web

Alexandria

Une fenêtre (pop-into) d'information (contenu principal de Sensagent) est invoquée un double-clic sur n'importe quel mot de votre page web. LA fenêtre fournit des explications et des traductions contextuelles, c'est-à-dire sans obliger votre visiteur à quitter votre page web !

Essayer ici, télécharger le code;

SensagentBox

Avec la boîte de recherches Sensagent, les visiteurs de votre site peuvent également accéder à une information de référence pertinente parmi plus de 5 millions de pages web indexées sur Sensagent.com. Vous pouvez Choisir la taille qui convient le mieux à votre site et adapter la charte graphique.

Solution commerce électronique

Augmenter le contenu de votre site

Ajouter de nouveaux contenus Add à votre site depuis Sensagent par XML.

Parcourir les produits et les annonces

Obtenir des informations en XML pour filtrer le meilleur contenu.

Indexer des images et définir des méta-données

Fixer la signification de chaque méta-donnée (multilingue).


Renseignements suite à un email de description de votre projet.

Jeux de lettres

Les jeux de lettre français sont :
○   Anagrammes
○   jokers, mots-croisés
○   Lettris
○   Boggle.

Lettris

Lettris est un jeu de lettres gravitationnelles proche de Tetris. Chaque lettre qui apparaît descend ; il faut placer les lettres de telle manière que des mots se forment (gauche, droit, haut et bas) et que de la place soit libérée.

boggle

Il s'agit en 3 minutes de trouver le plus grand nombre de mots possibles de trois lettres et plus dans une grille de 16 lettres. Il est aussi possible de jouer avec la grille de 25 cases. Les lettres doivent être adjacentes et les mots les plus longs sont les meilleurs. Participer au concours et enregistrer votre nom dans la liste de meilleurs joueurs ! Jouer

Dictionnaire de la langue française
Principales Références

La plupart des définitions du français sont proposées par SenseGates et comportent un approfondissement avec Littré et plusieurs auteurs techniques spécialisés.
Le dictionnaire des synonymes est surtout dérivé du dictionnaire intégral (TID).
L'encyclopédie française bénéficie de la licence Wikipedia (GNU).

Copyright

Les jeux de lettres anagramme, mot-croisé, joker, Lettris et Boggle sont proposés par Memodata.
Le service web Alexandria est motorisé par Memodata pour faciliter les recherches sur Ebay.
La SensagentBox est offerte par sensAgent.

Traduction

Changer la langue cible pour obtenir des traductions.
Astuce: parcourir les champs sémantiques du dictionnaire analogique en plusieurs langues pour mieux apprendre avec sensagent.

 

4136 visiteurs en ligne

calculé en 0,047s


Je voudrais signaler :
section :
une faute d'orthographe ou de grammaire
un contenu abusif (raciste, pornographique, diffamatoire)
une violation de copyright
une erreur
un manque
autre
merci de préciser :